کد مطلب:212879 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:66

یونس بن عبدالرحمن، مولی علی بن یقطین، ابومحمد
ثقه [1] ، عبد صالح، جلیل القدر، عظیم المنزله، وجه اصحاب [2] و از اصحاب اجماع است. [3] .

روایت شده كه او در ایام هشام بن عبدالملك متولد شده است. [4] .

او حضرت صادق (ع) را بین صفا و مروه ملاقات كرده، و لیكن از آن حضرت استماع حدیث، و روایت ننموده است. [5] .

و هم او گفته: حضرت صادق (ع) را در روضه پیامبر (ص) دیدم كه ما بین قبر و منبر نماز می خواند، اما ممكنم نشد كه از ایشان سؤالی بنمایم. [6] .

لیكن او از حضرت موسی بن جعفر (ع) و حضرت رضا (ع) روایت نموده است. و حضرت رضا (ع) در علم و فتوی به سوی او اشاره فرموده است. [7] .

از فضل بن شاذان روایت شده كه گفت: حدیث كرد برای من عبدالعزیز مهتدی - و او بهترین قمیی بود كه دیده بودم؛ و از طرف حضرت رضا (ع) وكالت داشت، و از خواص حضرت بود - و گفت: از حضرت رضا سؤال كردم، كه من همیشه نمی توانم شما را ملاقات كنم چون را هم دور و دستم به سادگی به شما نمی رسد، پس از كه معالم دینم را فرابگیرم؟



[ صفحه 495]



فرمود: از یونس بن عبدالرحمن فرابگیر. [8] .

و در روایت دیگر است كه عبدالعزیز به حضرت رضا (ع) عرض كرد: آیا یونس بن عبدالرحمن ثقه و مورد اطمینان است كه من معالم دینم را از او بگیرم؟ حضرت فرمود: آری. [9] .

شیخ مفید، رحمه الله، به سند صحیح، از ابوهاشم جعفری روایت كرده كه گفت: كتاب «یوم و لیله» [10] یونس بن عبدالرحمن را به محضر امام حسن عسكری (ع) عرضه داشتم، فرمود: این كتاب تصنیف كیست؟ عرض كردم: تصنیف یونس مولی آل یقطین. فرمود: حق تعالی او را به هر حرفی نوری در روز قیامت عطا فرماید. [11] .

و در روایت دیگر است كه امام از اول تا به آخر آن كتاب را صفحه به صفحه ملاحظه نمود و سپس فرمود: این دین من است و دین پدران من، و تمامش حق است. [12] .

یونس كتابهایی در فقه، تفسیر، مثالب و غیره تصنیف كرده كه متجاوز از سی كتاب، مثل كتب حسین بن سعید و زیادتر از آنها، است. از جمله مصنفات یونس: كتاب جامع الاثار، كتاب الشرایع، كتاب العلل، كتاب اختلاف الحدیث، كتاب مسائله عن ابی الحسن موسی (ع) [13] ، كتاب السهو، كتاب الادب و الدلالة علی الخیر، كتاب الزكوة، كتاب جوامع الاثار، كتاب الصلوة، كتاب العلل الكبیر، كتاب اختلاف الحج، كتاب الاحتجاج فی الطلاق، كتاب علل الحدیث، كتاب الفرائض، كتاب الفرائض الصغیر، كتاب الجامع الكبیر فی الفقه، كتاب التجارات، كتاب تفسیر القرآن، كتاب الحدود، كتاب الاداب، كتاب المثالب، كتاب علل النكاح و تحلیل المتعه، كتاب البداء، كتاب نوادر البیوع، كتاب الرد علی الغلاة، كتاب ثواب الحج، كتاب النكاح، كتاب المتعه، كتاب الطلاق، كتاب المكاسب، كتاب الوضوء، كتاب البیوع و المزارعات، كتاب یوم و لیله، كتاب اللؤلؤ فی الزهد، كتاب الامامة، و كتاب فضل



[ صفحه 496]



القرآن است. [14] .

ابن ندیم، در الفهرست، هنگامی كه فقهای شیعه را نام می برد، می گوید: «یونس بن عبدالرحمن از اصحاب حضرت موسی بن جعفر (ع) و از موالی آل یقطین است. او علامه زمان و دارای تصانیف و تألیفات بسیاری بر طبق مذهب شیعه است. از جمله كتب او: كتاب علل الاحادیث، كتاب الصلاة، كتاب الصیام، كتاب الزكاة، كتاب الوصایا و الفرائض، كتاب جامع الاثار، و كتاب البداء می باشد.» [15] .

در رجال كشی، از محمد بن عیسی بن عبید، از برادرش جعفر روایت شده كه گفت: ما نزد حضرت رضا (ع) بودیم و یونس بن عبدالرحمن نیز حضور داشت. ناگاه جمعی از اهالی بصره، اجازه ورود خواستند. حضرت به یونس اشاره فرمود كه به اتاق كناری برود. بر در آن اتاق پرده ای آویخته بود. حضرت به او فرمود: مبادا از جای خود خارج شوی تا اجازه بیرون آمدن بدهم. بصریون وارد شدند و از یونس بدگویی بسیاری كردند، و حضرت رضا (ع) سر به زیر انداخته بود.

همین كه برخاستند و رفتند، حضرت به یونس اجازه بیرون آمدن فرمود. یونس با چشمی گریان بیرون آمد. و گفت: فدایت گردم، من همواره از این مذهب (تشیع) حمایت می كنم و این حال و وضع من است، نزد شیعه! حضرت فرمود: ای یونس! گفته آنان برای تو ضرری ندارد مادامی كه امامت از تو خشنود است. ای یونس! در حد شناخت و آگاهی آنان، با ایشان سخن بگو و آنچه را كه قادر بر فهم آن نیستند رها كن، نكند كه می خواهی خداوند تكذیب شود! ای یونس! اگر در دست راستت دری باشد و مردم بگویند كه سرگین است، یا اگر سرگینی در دستت باشد و مردم بگویند در است، آیا برای تو ضرر یا نفعی خواهد داشت؟ یونس عرض كرد: نه. حضرت فرمود: همین طور، اگر تو بر حق باشی و امات از تو راضی باشد. گفته های مردم به تو ضرر نخواهد رساند. [16] .

در روایت دیگر است كه امام (ع) به او فرمود: ای یونس! با ایشان نرمی و مدارا كن (و كلام در خور هاضمه عقلشان بگو). یونس عرض كرد: آنان به من زندیق می گویند!



[ صفحه 497]



حضرت فرمود: چه ضرر كه گوهری در دست داشته باشی و مردم آن را سنگریزه بخوانند، یا چه سود، كه سنگریزه در دستت را گوهر بپندارند. [17] .

و نیز كشی از ابوجعفر البصری، كه ثقه ای فاضل و صالح بوده، روایت كرده كه گفت: من و یونس بر حضرت رضا (ع) وارد شدیم، یونس شكایت اصحاب را به حضرت كرد و گفت: به من نسبت های ناروایی می دهند. حضرت فرمود: با آنان مدارا كن كه عقلشان نمی رسد. [18] .

و در روایت است كه وقتی به یونس گفتند كه بسیاری از اصحاب در حق تو بدگویی می كنند و تو را به بدی یاد می نمایند، گفت: شاهد می گیرم شما را بر اینكه هر كس از شیعیان حضرت علی امیرالمؤمنین (ع) است من او را، از هر چه گفته، حلال كردم. [19] .

روایت شده كه یونس را چهل برادر بود كه هر روز به دیدن ایشان می رفت و پس از سلامی بر ایشان به منزل خود بازگشته غذا می خورد، سپس مهیای نماز می شد و بعد از آن برای تألیف و تصنیف كتاب آماده می گردید. [20] .

مرحوم پدرم گوید: ظاهر آن است كه این چهل نفر برادران دینی او بوده و با این كار یونس می خواسته زیارت اربعین كرده باشد. [21] .

و نیز روایت شده كه یونس گفت: «صمت عشرین سنة و سألت عشرین سنة ثم اجبت» [22] بیست سال سكوت كردم (و هر چه از من می پرسیدند جواب نمی دادم) و بیست سال از



[ صفحه 498]



من سؤال كردند و جواب دادم (این معنی در صورتی كه سئلت را به صیغه مجهول بخوانیم و اگر معلوم بخوانیم معنی چنین است: بیست سال سؤال كردم و بعد از آن دیگر به مسائل جواب می دادم). [23] .

نویسنده گوید: روایاتی در مدح و ذم از ائمه اطهار (ع) رسیده، لیكن بزرگان روایات ذم را جواب گفته اند. ما به خواست خدا از هر دو دسته روایات چند حدیثی نقل می نمائیم:

امام كاظم (ع)، در پاسخ نامه شخصی كه درباره همفكران یونس پرسشی كرده بود، فرموده بود:... همانا یونس اول كسی خواهد بود كه علی (بن موسی الرضا) را پذیرا شود و پاسخ مثبت دهد.

چندی بعد، روزی شخصی، به مجلسی كه یونس نیز در آن حضور داشت، خبر فوت امام كاظم (ع) را آورد، یونس خطاب به حاضران گفت: ای گروه اهل مجلس! بدرستی كه بین من و خدا امامی جز علی بن موسی (ع) نیست و او امام من است. [24] .

در كتاب علل و كتاب غیبت، از احمد بن فضیل، از یونس بن عبدالرحمن نقل شده كه گفت: چون حضرت موسی بن جعفر (ع) وفات كرد، نزد وكلای حضرت اموال زیادی باقی ماند. آنان در آن اموال طمع كردند، لاجرم مرگ آن حضرت را انكار نمودند و واقفی مذهب شدند. به طور مثال: در نزد زیاد قندی هفتاد هزار اشرفی و نزد علی بن ابی حمزه سی هزار اشرفی بود. در آن وقت، من مردم را به امامت حضرت رضا (ع) می خواندم و بر علیه واقفیه قیام كردم. در آن وقت، من مردم را به امامت حضرت رضا (ع) می خواندم و بر علیه واقفیه قیام كردم. آنان برای من پیغام دادند: برای چه مردم را به حضرت رضا (ع) دعوت می نمایی، اگر مقصود تو كسب مال است، ما تو را از مال بی نیاز می سازیم. و زیاد قندی و علی بن ابی حمزه متعهد شدند كه ده هزار اشرفی به من بدهند كه ساكت بنشینم. من گفتم: به ما از صادقین (ع) روایتی رسیده كه فرموده اند: هرگاه در بین مردم بدعت ظاهر شد، بر عالم و پیشوای خلق لازم است كه علم خود را ظاهر سازد، و اگر آشكار نكرد نور ایمان از او ربوده خواهد شد؛ و من جهاد و امر خدا را در هیچ ترك نخواهم كرد. پس آن دو نفر دشمن من شدند و عداوت خود را ظاهر ساختند. [25] .



[ صفحه 499]



شیخ كشی، رحمه الله، از جعفر بن عیسی و محمد بن یونس، روایت كرده كه حضرت رضا (ع) برای یونس بن عبدالرحمن سه نوبت بهشت را ضمانت كرد. [26] .

و نیز كشی از احمد بن ابی خالد روایت كرده كه گفت: من بیمار بودم، امام جواد (ع) به دیدنم آمد، و در كنار بالش من كتاب یوم و لیله یونس بود. حضرت از اول تا به آخر كتاب را، صفحه به صفحه، مطالعه نمود و مكرر فرمود: خدا رحمت كناد یونس را، خدا رحمت كناد یونس را. [27] .

و همچنین كشی از سهل بن بحر نقل كرده كه گفت: از فضل بن شاذان شنیدم كه می گفت: در اسلام، بین مردم، كسی پرورش نیافت كه در فقه از سلمان فارسی فقیه تر باشد، و پس از سلمان، افقه از یونس كسی یافت نشد. [28] .

و فضل بن شاذان گفته: یونس پنجاه و چهار حج [29] و پنجاه و چهار عمره به جا آورد، و هزار جلد كتاب در رد مخالفین تألیف كرد. [30] .

و گفته شده: علم ائمه [31] منتهی به چهار نفر شد: 1 - سلمان فارسی 2 - جابر 3 - سید 4 - یونس بن عبدالرحمن. [32] .

كشی، از فضل بن شاذان روایت كرده كه گفت: مردی ثقه نقل كرده كه حضرت رضا (ع) فرمود: ابوحمزه ثمالی در زمان خودش مانند سلمان فارسی بوده و چهار نفر از ما را خدمت كرد: حضرات علی بن الحسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد و موسی بن جعفر علیهم السلام؛ و یونس در زمان خودش مانند سلمان فارسی است در زمان خود. [33] .

و نیز كشی از حسن بن علی بن فضال، از حضرت ثامن الحجج صلوات الله علیه روایت كرده كه فرمود: چگونه یونس عاقبتش به خیر شد، در جوار رسول خدا (ص)، در



[ صفحه 500]



مدینه، از دنیا رفت و به خاك سپرده شد. [34] .

و نیز كشی از ابوهاشم جعفری روایت كرده كه گفت: از حضرت جواد (ع) از حال یونس (بن عبدالرحمن) سؤال كردم، فرمود: كدام یونس؟ گفتم: مولی آل یقطین. حضرت فرمود: شاید منظورت یونس بن عبدالرحمن است؟ گفتم: و الله، نمی دانم یونس فرزند كیست. حضرت فرمود: فرزند عبدالرحمن است. سپس فرمود: خدا او را رحمت كناد، خوب بنده ای برای خدا بود. [35] .

نویسنده گوید: چند روایت فوق كه ذكر شد متضمن مدح یونس بود، اما روایات دیگری نیز در مذمت وی رسیده كه شاید اكثرش مجعول باشد. و ما، برای نمونه، به نقل سه روایت اكتفا می كنیم.

شیخ كشی (ره) از عبدالله بن محمد حجال روایت كرده كه گفت: در محضر حضرت ثامن الحجج (ع) بودم كه نامه ای به دست حضرت رسید، نامه را خواند، آن گاه آن را بر زمین افكند و فرمود:... این نامه زندیقی است كه رستگاری ندارد. من در آن نامه نگریستم، دیدم كاغذ یونس بن عبدالرحمن است. [36] .

و نیز كشی (ره)از صفوان و ابن سنان روایت كرده كه حضرت ابوالحسن (ع) فرمود: خداوند لعنت كند (هشام بن ابراهیم) عباسی را كه زندیق است و همچنین دوستش یونس را [37] .



[ صفحه 501]



و نیز كشی از یزید بن حماد نقل كرده كه گفت: از حضرت ابوالحسن (ع) سؤال كردم كه آیا اجازه می فرمایید در عقب سر یونس بن عبدالرحمن و یارانش نماز بگزام؟ فرمود: خدا، برای شما، چنین نمازی را ابا دارد. [38] .

شهید ثانی، رحمه الله، فرموده: شیخ كشی (ره) قریب ده حدیث در مذمت یونس نقل كرده، و حاصل جواب آن روایات، به ضعف سند و مجهول بودن راویان آنها برمی گردد، و الله اعلم بحاله. [39] .

یونس بن عبدالرحمن به سال 208 هجری به رحمت خدا پیوست. [40] .


[1] شيخ طوسي، در رجالش، ص 364 و ص 395، گويد: به عقيده و نظر من، يونس ثقه است.

[2] رجال نجاشي، ص 311 - خلاصةالاقوال، ص 89 و تحت نام رجال علامه حلي، ص 184.

[3] مرحوم ميرداماد در «الرواشح السماويه»، راشحه سوم، ص 45، در طبقات اصحاب اجماع گويد: افقه طبقه سوم اصحاب اجماع، يونس بن عبدالرحمن است.

[4] رجال كشي، ص 311.

[5] رجال كشي، ص 311.

[6] رجال كشي، ص 410.

[7] رجال نجاشي، ص 311 - خلاصه، علامه حلي، ص 89 و تحت نام رجال علامه حلي، ص 184.

[8] رجال كشي، ص 409 - رجال نجاشي، ص 312 - 311 - رجال علامه حلي، ص 185.

[9] رجال كشي، ص 414 و ص 415.

[10] «عمل يوم و ليله»، (رجال ابن داود، جزء اول، باب الياء).

[11] رجال نجاشي، ص 312 - خلاصةالاقوال، علامه حلي، ص 89 - جامع الروات، ج 2، ص 356.

[12] رجال كشي، ص 410.

[13] فهرست طوسي، ص 367، تا اينجا از فهرست طوسي و از اينجا به بعد از رجال نجاشي نقل شده است.

[14] رجال نجاشي، ص 312.

[15] فهرست ابن النديم، ص 309.

- عبدالحليم جنيد، در كتاب «الامام جعفر الصادق» (ع) ص 240، گويد: يونس بن عبدالرحمن كتابي در اصول داشته است.

[16] اختيار معرفة الرجال، ص 487.

[17] اختيار معرفة الرجال، ص 488.

- مرحوم سيد محسن امين در اعيان الشيعه، ج 52، ص 106، در ذيل اين روايات گويد: ظاهرا يونس با آنان سخني مي گفته كه در حد درك و فهم آنان نبوده است؛ گر چه سخن، درست و صواب بوده اما شنوندگانش تاب تحمل آن را نداشته اند؛ و به همين جهت امام او را از چنين تكلمي منع كرد و امر فرمود كه گفته هايش در سطح دانش آنان باشد تا اينكه گوينده كلام را به دروغ منسوب نكنند و عيب و طعنش ننمايند. و سر به زير افكندن امام به هنگام بدگويي بصريون از يونس، و پاسخ ندادن حضرت نيز بر همين اساس بود؛ چون از طرفي يونس را كاملا مي شناخت (و نمي توانست آنان را تأييد كند)، و از طرف ديگر اگر آنان را محكوم مي كرد مفسده قدح امام در ذهنشان مي آمد، و اشاره حضرت به همين نكته بود آنجا كه فرمود: گويا مي خواهي خداوند نيز تكذيب شود. و لذا به يونس دستور فرمود كه با آنان مرافقت كند «ارفق بهم» و جهت آن را كوتاهي سطح انديشه و عقل آنان ذكر كرد «فان عقولهم لا تبلغ».

[18] اختيار معرفة الرجال، ص 488.

- مرحوم سيد محسن امين در اعيان الشيعه، ج 52، ص 106، در ذيل اين روايات گويد: ظاهرا يونس با آنان سخني مي گفته كه در حد درك و فهم آنان نبوده است؛ گر چه سخن، درست و صواب بوده اما شنوندگانش تاب تحمل آن را نداشته اند؛ و به همين جهت امام او را از چنين تكلمي منع كرد و امر فرمود كه گفته هايش در سطح دانش آنان باشد تا اينكه گوينده كلام را به دروغ منسوب نكنند و عيب و طعنش ننمايند. و سر به زير افكندن امام به هنگام بدگويي بصريون از يونس، و پاسخ ندادن حضرت نيز بر همين اساس بود؛ چون از طرفي يونس را كاملا مي شناخت (و نمي توانست آنان را تأييد كند)، و از طرف ديگر اگر آنان را محكوم مي كرد مفسده قدح امام در ذهنشان مي آمد، و اشاره حضرت به همين نكته بود آنجا كه فرمود: گويا مي خواهي خداوند نيز تكذيب شود. و لذا به يونس دستور فرمود كه با آنان مرافقت كند «ارفق بهم» و جهت آن را كوتاهي سطح انديشه و عقل آنان ذكر كرد «فان عقولهم لا تبلغ».

[19] اختيار معرفة الرجال، ص 489 - 488.

[20] اختيار معرفة الرجال، ص 485.

[21] تحفة الاحباب، ص 425.

[22] اختيار معرفة الرجال، ص 485.

[23] تحفةالاحباب، ص 425 - در مجالس المؤمنين، ج 1، ص 411، معني چنين شده است: بيست سال روزه داشتم و بيست سال مسائل مردم را جواب گفتم - در تنقيح الامقال، ج 3، ص 339، چنين بيان شده است:... بيست سال دعا كردم و از خدا مسئلت نمودم آن گاه دعايم مستجاب شد.

[24] اختيار معرفة الرجال، ص 489.

[25] علل الشرايع، ج 1، ص 235 - كتاب الغيبة، طوسي، ص 43 - 42.

[26] اختيار معرفة الرجال، ص 484 - خلاصة الاقوال، حلي، ص 89.

[27] اختيار معرفة الرجال، ص 484.

[28] اختيار معرفة الرجال، ص 484.

[29] در روايت ديگر است كه فضل گفت: يونس پنجاه و يك حج به جا آورد، و آخرين حجش به نيابت حضرت رضا (ع) بود. (اختيار معرفة الرجال، ص 488.).

[30] اختيار معرفة الرجال، ص 485.

[31] در رجال ابن داود جزء اول باب الياء، به جاي علم ائمه، علم انبياء ذكر شده است.

[32] اختيار معرفة الرجال، ص 485.

- مرحوم سيد محسن امين، در اعيان الشيعه، ج 52، ص 104، گويد: منظور از علم ائمه، اسرار علوم غريبه و معجزات؛ منظور از جابر، جابر جعفي؛ و منظور از سيد، سيد حميري است.

[33] اختيار معرفة الرجال، ص 486 - 485.

[34] اختيار معرفة الرجال، ص 486.

- گرچه اين روايت را كشي تحت عنوان يونس بن عبدالرحمن آورده، اما ظاهرا مراد از يونس، يونس بن يعقوب بجلي است، چون كشي خود متن اين حديث را تحت عنوان يونس بن يعقوب (اختيار معرفة الرجال، ص 388) نيز ذكر كرده است.

و از آنجايي كه يونس بن يعقوب (به گفته صدوق و كشي) در ابتداي امر، فطحي مذهب بوده (تنقيح المقال، ج 3، ص 345 و اختيار معرفة الرجال، ص 385) عبارت عاقبت به خيري با او تناسب بيشتري دارد.

[35] اختيار معرفة الرجال، ص 488 - 487.

- در تنقيح المقال، ج 3، ص 340، آمده است كه حضرت دو نوبت فرمود: خدا يونس را رحمت كند، خوب بنده اي بود براي خدا.

[36] اختيار معرفة الرجال، ص 496.

[37] اختيار معرفة الرجال، ص 501.

[38] اختيار معرفة الرجال، ص 496.

[39] رجال كبير، ص 377 - جامع الروات، ج 2، ص 357.

[40] رجال علامه حلي، ص 184.